میان آیینها و باورهای قصهایِ همه مردم عالم، همانندیهایی به چشم میخورد، که بازخوانیِ آنها با نگاهی نوگرا و تطبیقی، میتواند دستاوردهای زیادت برای قصهشناسی و نقدِ ادبی، داشته باشد و گستر? شناخت را نسبت به هر دو حوزه بازتر کند. قصهها، دارای ریشه و بنیادین همانند، هستند؛ که در زمانها و مکانهای مختلف، با توجه به ویژگیهایشان، به شکلهای گوناگونی افشا میگردند. برای قصهشناسان و دوستدارانِ اساطیر ایرانی، روشن است که اساطیرِ ایرانی، از تلفیق و در برخورد بـا فرهنگهای عـیلامی، بینالنهرینی، آریایی و فرهنگ بومیِ ماوراءالنهر و در? سند و... به وجود آمده است؛ و برای درک راستِ این اساطیر، باید آیینها و باورهای قصهایِ فرهنگهای یاد شده را مورد پژوهش قرار داد. بنابراین در پژوهشهایی از این دست، باید با بینشی دنیایی، به اساطیر، نگریست و نباید به آن، بـه صـورت عنصری مجرد نگاه کرد. به بیانی دیگر، قصههایِ ایرانی را بر اساسِ آنچه که پیش از مهاجرت ایرانیان، در این سرزمین، وجود داشته اسـت و نـیز بـا توجه و در قیاس با تمدن و فرهنگِ همسایگانِ فلات ایران، باید مورد جستجو قرار داد. با توجه به این مهم، این پایاننامه سعی دارد تا همانندیِ جذرمایههایِ قصهایِ دو فرهنگِ ایران و بینالنهرین را در سطحی گسترده، مورد جستجو قرار دهد؛ و احتمال تأثیرپذیریهای مستقیم و غیر مستقیم، و اسلوبهای ورود آن تأثیرات را، به قلمروِ اساطیر ایران، جستجو کند. اساطیرِ ایران و قصههایِ سرزمینِ میانرودان، و جذرمایههای موجود در هر دو فرهنگ، دو رختخوابِ پربار و تأثیرگذار به شمار میراه، که به دلیل همسایگی، تأثیرگذاریها و تأثیرپذیریِ آنها بر یکدیگر، غیر قابل انکار است.